خاطرات ما و سوره مبارکه مدثر

آنقدر نشستیم و آیه خواندیم بی هیچ توجه و ‌توکلی که فراموشمان شد این کلمات، واژه ها، این حروف و‌ حرکات هر یک روحی دارند و ‌کارکردی. آنقدر بی هیچ هدف و غرضی آیه خواندیم و روایت، که فراموشمان شد قرار بود تک تک واژه ها دستگیرمان شوند و راه چاره ای برای بی چارگی مان. آنقدر در پس و ‌پیش کردن و چون و چراهایمان گیر افتادیم که فراموشمان شد غرض چه بود و قرار بود به کجا برسیم. آنقدر...

و برخی دیگر، آنقدر سوره های روی طاقچه را گرد گرفتند که فراموششان شد کتاب زندگی را باید خواند، نه آنکه گرد از آن زدود و گروهی از میان تمام سوره ها به الرحمان بسنده کردند و آن را بر سر قبرها خواندند، تا آنکه گمان کردند الرحمان تنها مرده هایشان را تسلی می دهد، نه قلب گرد گرفته آنان را. و در این میان، گروهی از خودِ ما، گروهی از همین آدم ها که گاه من و تو نیز با آنان همراهیم آیه ها و‌ روایت ها را چنان خواندند و معنا کردند که از پسِ هر روایت، روایتی نو رویید و حکمی جدید. حلال ها حرام شد و حرام ها حلال. باید ها نباید شد و نباید ها باید، و آنان که خاموش ماندند و تنها نظاره کردن را سهیم شدند، خود به دست خویش سند قتل وجودشان را مُهر کردند.


#کتاب
#خاطرات_ما_و_سوره_مبارکه_مُدّثّر
#سمیه_افشار
با همکاری: #احمدرضا_اخوت
دیدگاه ها (۰)

صحیفه آفتاب ۲

آسمان به زمین الصاق شد

آقای مَک بی، در طول سالن به طرف دفتر سرپرستِ کتاب خانه دوید....

دیدم که جانم می‌رود

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط